Wednesday, July 24, 2013


اين مقاله را بنا به درخواست همکار محترمم مهندس مرباغی، سردبير گاهنامه ی "جستارهای شهرسازی" در سال 1391 خورشيدی برای آن نشريه تهيه کردم. اما آن را منتشر نکردند!
برداشت و نقل مطالب آن با ذکر منبع آزاد است.
 
 
پيش درآمد
علم معماری در کشورهای غربی به نتيجه ی مهمی رسيده است. آن ها نگاهداری از محيط زيست را براساس تحولات و تکامل پروسه ی شهرنشينی خود، اصلی ترين امر برای آينده ی شهرها ی دنيا می دانند. در ابتدا منطق اين تئوری برای تمام دنيا معتبر جلوه می کند. اما پژوهش در شهرهای ایران و به ويژه در گسترش آن ها، نقش آفرينی فرهنگ را فاکتوری مهم در پيدايش شکل شهرهای امروزی ما نشان می دهد. آيا اکنون می توان نظريه ی محافل غربی را در رابطه با شهرهای ايران نيز تعميم داد؟
اين پرسشی است، که مقاله ی حاضر با مقايسه ی روند شکل گيری شهرهای اروپايی و ايرانی قصد پاسخ به آن را دارد. کوشش می شود، به اين وسيله نقش فاکتورهای اقتصادی، فرهنگی و بالاخره محيط زيستی در آن ها مشخص و پس از آن درستی و صحت تجويز نسخه ی غربی برای کشورهای در حال پيشرفتی مانند ايران بررسی و تحليل شود.
شکل شهرها را، گذشته از موارد بسيار نادری، ساخت مسکن تشکيل می دهد، زيرا اين فعاليت قسمت های عمده ی شهرهای دنيا را شامل می شود. اما مسکن امروز ايران، که شخصيت شهرهای ما را می سازد، دارای ويژگی هايی در رابطه با مسائل فرهنگی است. اين موضوع از سويی با شهرهای غربی، اروپايی نقاط مشترک دارد و از سويی ديگر در رابطه با فرهنگ شهرنشينی ما نقاط تقابل پيدا کرده است. شکل بندی مسکن امروزی ما را، ورود معماری غربی و پس از آن مسکن غربی در آغاز قرن بيستم ميلادی می سازد. بالارفتن جمعيت شهرها در اثر مهاجرت های ناشی از ورود صنعت به جامعه ی ايران، همچنين، تاسيس شهرها و شهرک های جديد، يکی از مهم ترين عوامل گسترش شهرها شده است. همچنين، چگونگی مسکن و محلات پيش بينی شده به وسيله ی طرح ها، در حقيقت فضاهای شهری با کيفيت های مختلف را به وجود آورده است.
اما چون در اين جا بحث مقايسه ی شهرهای غربی، اروپايی با شهرهای ايران است، انتخاب موضوع معماری مسکن و شکل غربی آن در ايران به دليل اشتراک های موجود، بسيار منطقی به نظر می رسد. چون در غرب تحول "باغ شهر"، همانگونه که خواهيم ديد، در روند معماری و شهرسازی آن ها نقطه ی عطفی را بازی می کند، در ايران تهيه ی مسکن از نوع غربی را بايد با تحول مهمی که بسيار مشابه حرکت اجتماعی باغ شهر هست، يعنی "آغاز شهرنشينی مدرن" در ايران، در يک سطح ديد. به عبارت ديگر اين تحول در ايران از اين جهت که دارای ساختار اقتصادی مشابه با اروپا، يعنی ايجاد مانوفاکتورها و صنايع است، نوين و دارای نقطه های اشتراک با مسکن اروپای غربی می شود.
پيش از ورود مسکن غربی به ايران، مسکن با فرهنگی ديگر يا به عبارتی ديگر، سنتی تهيه می شد. و باز هم به عبارتی ديگر، اين مسکن مطابق با سنت و فرهنگ ايران و ايرانيان بود. سنت و فرهنگی، که با ورود معماری غربی دگرگون شد و به همين دليل، پژوهش در معماری مسکن غربی برای ما اجتناب ناپذير می نمايد.
بايد در نظر گرفت، شکل مسکن کنونی در ايران، تاريخی بسيار جوان دارد. اين جوان بودن خود عاملی می شود تا بررسی آن را قابل دسترسی و با درنظر گرفتن تحولات آن، نتيجه ی آن را نيز تا مقدار زيادی قابل پذيرش کند.
از سويی ديگر، ساختار شهرهای ما، که مانند شهرهای غربی امروز از محله های مختلف تشکيل می شود، شکلی غربی دارند. اين شکل غربی هم در مورفولوژی آن و هم در تيپولوژی آن قابل پی گيری است. بنابراين، انتخاب محله های مسکونی و مسکن با شکل امروزی آن، يعنی غربی، اروپايی برای بحث درباره ی آينده ی شهرهای ايران بسيار منطقی جلوه می کند.
 
اقتصاد، فرهنگ، محيط زيست و شهرهای اروپايی
شايد بتوان مهم ترين تحول در زمينه ی معماری و شهرسازی را در انديشه ی به وجود آمدن "باغ شهر" (Garden city) در انتهای قرن نوزدهم و ابتدای قرن بيستم ميلادی در انگلستان و سپس اروپا دانست. ويژگی اين رويداد در تحول افکار اجتماعی، اقتصادی و حتی سياسی روز به معماری و شهرسازی است. در حقيقت نوع ديگری از"فرهنگ"، که با آن چه که تا به آن روز فرهنگ ساختار شهر را تشکيل می داد، تفاوت داشت و با پديده ی باغ شهر برای نخستين بار وارد معماری و شهرسازی اروپا شد. تا آن زمان، کليساها و قصرها، که نماد های شهری بودند، نه تنها با سرمايه ی قدرتمندان مذهبی و يا خانواده های اصيل تامين می شد، بلکه بايد "ايده"ی آن ها را هم به اين افراد، يعنی به طبقه ای ويژه از جامعه نسبت داد. ايده ای که از فرهنگ خواص حاصل می شد. ولی با حرکت باغ شهر، ايده ی معماری تغيير کرد و به جای فرهنگ خواص از فرهنگ عوام مايه گرفت. اين فرهنگ جامعه يا "عوام" بود، که تفاوت عظيمی با فرهنگ ساختار معماری کليساها و قصرها ی اروپا داشت. تداوم اين جابه جايی را در نهضت های "آرت نوو" (Art Nouveau) و پس از آن "باوهاوس" (Bauhaus) که انديشه های "مدرن" (Modernism) را به معماری و شهرسازی وارد کرد، می توان ديد. با وجود موج هايی مانند "پست مدرن" (Postmodernism) و "دکانستراکشن" (Deconstructive) اين ايده هم چنان زمينه ی اصلی طراحی معماری و شهرهای دنيا است. امروز در اروپای غربی و آمريکای شمالی، صحبت اصلی در معماری و شهرسازی را امروز، ايده ی "فانکشنال" (Functionalism) يا "عملگرا" می کند.
 
 
 
 
 

آنوين و پارکر: همپستد، طرح يکی از اولين باغ شهرهای لندن، منبع:

Panerai, Philippe + Castex, Jean + Depaule, Jean – Charles: Vom Block zur Zeil, Paris 1977

 
همان گونه که در ابتدا اشاره شد، پديده ی باغ شهر آغاز نگرشی نوين به معماری و شهرسازی بود که در حقيقت موضوع اصلی آن را مسکن تشکيل می داد. تهيه ی مسکن مناسب برای طبقه ای از جامعه که بار اصلی گردش زندگی را به دوش دارد، انگيزه ی پيدايش باغ شهرهايی در انگلستان و کنار لندن مانند همپستد (Hampsted) و لچ ورث (Letchworth) يا هلرا (Helerau) در کنار شهر درسدن و روپور (Rueppurr) در کنار شهر کارلسروهه ی آلمان شد. پس از آن می بينيم، ساخت اين شهرک ها در اروپا تبديل به فرهنگ مهمی می شود، که سيما و شخصيت شهرهای اروپايی را تشکيل می دهد. به اين ترتيب، پس از گذشت بيش از 100 سال از پيدايش اولين "باغ شهرها" و تمام اتفاقات مهمی، که ايده ی اصلی پديده ی معماری و مسکن را تشکيل می دهند، شهرهای اروپايی بر اين اساس طراحی شدند و می شوند. آنچه که در اين ميان روشن می شود، چگونگی تحولات اقتصادی حاصل از انقلاب صنعتی و منجر شدن آن به تحولات فرهنگی است، که اکنون متعلق به تمام جامعه و به ويژه شکل شهرهای اروپايی است. روزی کليسا و توانايی مالی وابستگان به آن بانی پيدايش شاهکارهای معماری از قرون وسطی بود و همچنين در ادامه ی آن خلق خانه ها يا قصرهايی در دوره های مختلف، که متعلق به طبقه ی ممتاز يا بورژوا با توانايی مالی بود، فرهنگ آريستوکرات اروپايی را نمايش می داد. اين آثار که حتی در پيدايش نظريه های نوين معماری و شهرسازی موثر بود، جای خود را به فرهنگ عموم داده است. به اين ترتيب، امروز شهرک هايی که توسط دولت يا بخش خصوصی برای مردم از طبقه ی متوسط در اروپا طراحی و توليد می گردند، همان نقش کليسا يا قصرها را بازی می کنند و به عبارت ديگر، اهميت نقش طبقه ی حاکم بر جامعه ی اروپايی، يعنی مردم را به تصوير می کشند.
پس از جنگ جهانی دوم کشورهای اصلی اروپا و درگيرشده در جنگ، ابتدا زمانی را صرف بازسازی و به روز کردن مسايل خود کردند. در دهه ی 1960 ميلادی حرکت های به وجود آمده در محيط های آکادميک و دانشجويی منجر به تحولات فکری به ويژه در کشورهايی مانند آلمان و فرانسه شد. اين تحولات در جامعه ی فرهنگی اروپا، زمينه ی به وجود آمدن انديشه های محيط زيستی و حفاظت از آن بود، که محور اصلی مباحث معماری و شهرسازی امروز را تشکيل دادند. به موازات آغاز اين بحث در نيمه ی دوم قرن بيستم، بحث ديگری در طراحی و ساخت مسکن مطرح شد، که مشارکت ساکنان آينده ی خانه های مسکونی شهرها را در آينده نگری ها و طراحی ها، اساسی جلوه می داد. هنوز هم نمايندگان اين گونه طرز تفکر و شيوه ی طراحی، از آن دفاع می کنند و به نوعی می توان طراحی از روی پلان را به آن نسبت داد. اما رابطه ای که بين اين دو طرز تفکر وجود دارد، در حقيقت ادامه ی بحث های به وجود آمده از انديشه ی باغ شهر در ابتدای قرن بيستم است، که در رابطه با فرهنگ قرار می گيرد. با در نظر گرفتن اين فاکتورها می توان به اين نتيجه رسيد، که در غرب پس از رفاه مادی ناشی از انقلاب صنعتی، فاکتور فرهنگ دارای اهميت می شود. به اين گونه، تاثير مسايل مربوط به محيط زيست را امروز در کشورهای پيشرفته حتی تا سطوح سياست و کشورداری می توان پی گيری کرد. در دهه ی 1970 ميلادی بحث محيط زيست تا بررسی مسايل کشورهای جهان سوم در رابطه با معماری وشهرسازی کشيده می شود. به اين ترتيب دامنه ی بحث محيط زيست وسيع تر شد و کشورهايی را که تا اين روز در حاشيه ی بحث قرار داشتند، با آن درگير کرد. موضوع اصلی نيز تا مدت زيادی پيرامون آموزش مسايل محيط زيست به کشورهای جهان سوم يا در حال پيشرفت دور می زد. در دهه ی 1990 ميلادی نظريه ی ديگری مطرح شد، که با آن زمينه ی تمام بحث ها را تا آن زمان زير سوال قرار داد. اين نظريه اکنون نه تنها معتقد است، که کشورهای جهان سوم در نگهداری از محيط زيست بهتر از کشورهای صنعتی هستند، بلکه آموختن از شيوه های شهرسازی و معماری آن ها، که در حقيقت بدون آموزش های آکادميک به وجود آمده است، برای کشورهای صنعتی توصيه می شود. کار تا آن جا پيش می رود، که حتی تمرکز جمعيتی و وجود شهرهای ميليونی يا "کلان شهر"ها (Megacity) را در جهان سوم مناسب تر از پراکندگی جمعيت در شهرسازی غربی می شناسد.[1] به اين گونه، مسايل معماری جهان با يکديگر آميزش پيدا می کنند و دامنه ی آن بسيار گسترده تر از مرزهای اروپا می شود. در کنار اين نظريه نيز متفکرانی وجود دارد، که با وجود تمام اهميت مسايل محيط زيست، به ويژه از جهت مصرف انرژی در افکار آن ها، اما هنوز اقتصاد را در پرده ی اول مسايل معماری و شهرسازی می شناسند.
اکنون با مطرح شدن نظريه های در رابطه با "جهانی شدن" (Globalization) سياست های دنيا، موضوع معماری و شهرسازی را با اين روند در دو دسته قرار می دهد؛ دسته ی اول که معتقد به اين نظم جديد هست و بيشتر به جنبه ی اقتصاد قضيه می پردازد. بديهی است، که اين دسته به محيط زيست از جنبه ی دستيابی به منابع زيرزمينی کشورهای در حال پيشرفت اهميت می دهد. دسته ی دوم، که تا حدودی مخالف سياست "جهانی شدن" هستند و مسايل محيط زيستی را در پرده ی نخست نگرش به تحولات معماری و شهرسازی آتی دنيا می بيند. به هرگونه می توان مشاهده کرد، که محيط زيست امروز در دنيای غرب فاکتوری مهم در علم معماری و شهرسازی شده است و آينده نگری ها در اين علم، بر مبنای آن قرار گرفته اند.
به اين ترتيب، محافل آکادميک با وارد نمودن محيط زيست در مسايل معماری و شهرسازی، به اين علم و از همه مهم تر تهيه ی مسکن، ديدی جهان شمول بخشيدند.
 
روند تحولات معماری مسکن در ايران
به احتمال زياد می توان آغاز مسکن غربی در ايران را با تاريخ آغاز صنعت، که نخستين آن صنعت نفت است، در يک زمان، يعنی سال 1908 ميلادی قرار داد.[2] با ورود نخستين خانه های مسکونی در شهر مسجدسليمان در سال های پس از کشف نفت در اين شهر، فرهنگ جديدی به جامعه ی ايران وارد شد. تا پيش از آن شکل مسکن را سنت ايرانی تعيين می کرد ولی با ورود گروه های متخصص غربی و انگليسی، تداوم کار آن ها در اين منطقه و نياز آن ها به مسکن، بنيان های مسکن غربی در ايران پيدا شد. اين ادعا بر مبنای پژوهشی در شهر مسجدسليمان (MIS) است، که در سال 1908 ميلادی برای سکونت تيم استخراج و صدور نفت انگليسی در خوزستان و جنوب ايران تاسيس شد.[3]
 
 
 
 
 
 
 
 
 

 بيست فوتی، اولين سکونتگاه ها در مسجدسليمان، سياه قلم،  منبع:
دادگر، محمدرضا: بيست فوتی ها، مجموعه داستان، خاطره، داستان های دهه ی 1340 مسجدسلیمان، تهران 1382
 
ساختمان های مسکونی مسجدسليمان، که در ابتدا به صورت اشتراکی طراحی و ساخته شدند، رفته رفته تبديل به خانه های مسکونی مستقل شدند. اين خانه های مسکونی چند تفاوت عمده را با ساختمان های مسکونی سنتی نشان می دهند:
الف- شکل ساختمان های بومی از الگوی سنتی مشخصی تبعيت می کند، ولی ساختمان های مسکونی در مسجدسليمان در اين منطقه متولد شدند و دارای پيشينه ای نيستند. (شکل معماری سنتی به طور منطقی از رفتار بومی های محل در برابر آب و هوای منطقه به وجود آمده است. اين رفتار در خانه های مسجدسليمان قابل پی گيری نيست.)
ب- در حالی که غالب خانه های مسکونی سنتی را در فرهنگ معماری ايران "درون گرا" ناميده ايم، خانه های مسکونی در مسجدسليمان دارای شخصيت "برون گرا" هستند. (هرچند که ساختمان های مسکونی سنتی برون گرا در ايران، و همين طور ساختمان های مسکونی با فضای باز محفوظ از ديد عموم نيز در شهرهای ما قابل مشاهده است.)
ج- مصالح تشکيل دهنده ی ساختمان های مسکونی، عموما بومی و از محل بوده است، اما غالب مصالح ساختمان های مسکونی مسجدسليمان را مصالح غيربومی تشکيل می دهد.
د- ساختمان های مسکونی بومی غالبا بدون نقشه و هماهنگی با تشکيلات اداری مشخصی ساخته می شدند، در حالی که در مسجدسليمان تشکيلات اداری خاصی مسئول ساخت منظم بناهای مسکونی بوده است.
ه- خانه های مسکونی سنتی دارای شکل مشابهی هستند که دسته بندی آن ها به سادگی انجام پذير نيست، در حالی که خانه های مسکونی در مسجدسليمان دارای دسته بندی مشخصی هستند. (خانه های سنتی را شايد بتوان به تنها دو دسته ی "درون گرا" و "برون گرا" تقسيم کرد. در حالی که با ظهور مسکن مسجدسليمان ما شاهد دسته بندی جديد ديگری هستيم، که هردو شکل "درون گرا" و "برون گرا" را شامل می شود.)
 
 
 
 
 


نقشه ی خانه های مسکونی يکی از محلات مسجدسليمان، 1946 ميلادی، منبع: روابط عمومی شرکت بهره برداری نفت و گاز مسجدسليمان
 
 
به اين ترتيب، اين نوع معماری مسکن غربی، جايگزين معماری از نوع بومی و سنتی در ايران شد، به طوری که نزديک صد در صد شکل خانه های مسکونی امروز ما را در شهرها، که شامل بناهای ساخته شده طبق قوانين دستگاه های اداری می شود.
بر اساس پژوهش اندکی، که در زمينه ی مسکن غربی ايران صورت گرفته است، تهيه ی مسکن در تهران در نيمه ی نخست قرن چهاردهم خورشيدی را می توان پس از تولد مسکن غربی نسبت داد.
يکی از اولين شهرک هايی که در تهران و با الگوبرداری از خانه های مسجدسليمان ساخته شد، شهرک چهارصددستگاه فرح آباد (پيروزی امروز) در دهه ی 1940 ميلادی است. خانه های اين شهرک به شکل رديفی طراحی و ساخته شدند. تمام خانه های مسکونی اين شهرک دارای يک واحد و اکثر آن ها در يک طبقه ی مستقر بر روی زمين بودند. ساختمان های 2 طبقه نيز طوری طراحی و ساخته شده بودند، که نيمی از ارتفاع طبقه ی پايين آن در زمين قرار گرفته بودند. به اين ترتيب، نه تنها طراحان از ارتفاع زياد ساختمان های 2 طبقه جلوگيری کردند، بلکه موقعيتی را برای استفاده ی طبقه ی زيرين در تابستان های گرم و طولانی تهران به وجود آوردند. تنها جايی که در اين شهرک از ساختمان مرتفع استفاده شده است، اطراف خيابان ها و گوشه های ميدان های اصلی هستند که شامل 2 طبقه ی مستقر بر روی زمين می شوند. در اين شهرک به ندرت "ساختمان مسکونی با واحد های متعدد" (آپارتمان) ديده می شد و اگر هم وجود داشت، تنها دارای 2 واحد بودند. ساختمان های اخير نيز توسط طراحان پيش بينی نگرديدند و بنا به دلايلی زمين ها به صاحبان آن تحويل گرديده شدند و آن ها به احتمال زياد با شراکت شخص سوم اقدام به ساخت اين شکل از خانه کردند. به اين ترتيب بايد اولين نمونه های گونه ی خانه های مسکونی با واحدهای متعدد در اين سال ها به وجود آمده باشد. طراحی اين شهرک که توسط معمار مهم آن زمان، محمد صادق صورت گرفته است، با تمام شباهت هايی که به ايده ی باغ شهر در لچ ورث و همپستد داشت را اما نبايد بدون تاثير از خانه های مسجدسليمان در نظر گرفت.[4]
 
 
 
 
 
 



علی صادق: نقشه ی محله ی چهارصددستگاه تهران، دهه ی 1320 خورشيدی، منبع: آرشيتکت (مجله)، شماره 4، تهران 1326
 
 
فعاليت تهيه ی مسکن در تهران و ايران بر همين اساس صورت می گرفت، تا در دهه ی 1970 ميلادی به يکی از مرتفع ترين قله های خود رسيد. در اين زمان طراحی و ساخت يکی از پيشرفته ترين شهرک های ايران (وحتی خاورميانه) به نام شهرک اکباتان در غرب تهران صورت گرفت. از نظر گونه شناسی اکباتان دارای "ساختمان های مسکونی با واحدهای متعدد" است که اين واحدها در سطح و ارتفاع کنار و بر روی هم قرار گرفته اند. دست آورد مهم اين شهرک، زندگی اجتماعی نوين و حتی می توان گفت، غربی حاصل از همسايگی فشرده ی واحد های مسکونی بود.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 


پلان ساختمان های مسکونی شهرک اکباتان، دهه ی 1350 خورشيدی، منبع: دشتی، م.
 
همزمان با اکباتان، يکی از آخرين و مهم ترين فعاليت های شهرک سازی و معماری مسکن در ايران به شوشترنو در نيمه ی دهه ی 1970 ميلادی مربوط می شود. اين پروژه از جهت پديد آوردن موقعيتی برای زندگی، که در فرهنگ و سنت ايران جای داشت و دارد، دارای اهميت فراوان است. شوشترنو شهرکی در کنار شوشتر قديم و رود "گرگر" است، که برنده ی جايزه ی بنياد آقاخان در سال 1986 ميلادی شد.
به اين گونه، مسکن غربی که با انگيزه ی اقتصادی، اما شيوه ای منطقی در ايران بنيان گذاشته شد، در پايان دهه ی 1970 ميلادی با شوشترنو، با طراحی دفتر معماری DAZ و معمار برجسته ی آن، کامران ديبا، به دوره ی نوينی پا گذاشت، که انگيزه های فرهنگی، آن را متمايز از کارهای ديگر نه تنها ايران، بلکه دنيا ساخت.
 
 
 
 
 



کامران ديبا: شوشتر و شوشترنو (سمت چپ، پايين)، شوشترنو (سمت راست)، منبع:
Kamran Diba - Buildings and Projects, Stuttgart – Bad Cannstatt, 1981

 
 اما باز همين ساختمان های مسکونی غربی در دهه های پس از 1970 ميلادی دچار تحولاتی شدند، که از بررسی آن می توان نتايج زير را به دست داد:
الف- نخستين تفاوت را بايد در دخالت عميق در تغيير تيپولوژی شکل شهرها مشاهده کرد. تيپولوژی تشکيل دهنده ی شهر در مسجدسليمان تنها به "ويلايی" و "رديفی" خلاصه می شد. اين تيپولوژی، الگويی برای شهرهای ديگر ما شد و به ندرت گونه ی "خانه های مسکونی با واحدهای متعدد" در شهرهای ما جای گرفت. تحولات اجتماعی اخير ايران، که می توانست تغييرات عمده ای در سياست های توسعه ی شهری و تامين مسکن به وجود آورد، تنها تغييراتی در پيکر شهرها، يعنی در تغيير تيپولوژی ساختمان های شهرها به وجود آورد. از طرفی ديگر، پروژه های تهيه ی مسکن، که به واسطه ی ارزش زمين در حاشيه ی شهرها صورت گرفت، خود عاملی شد، تا شهرها نيز از نظر وسعت تغييری چشم گير داشته باشند. اين تحولات باعث دگرگونی شکل آن ها شد. به عبارتی ديگر، گونه های در مسجدسليمان شکل شهر را به وجود آوردند در حالی که گونه ی آپارتمانی اکنون در شهرهای ما در محل سابق خانه های رديفی و به ندرت ويلايی قرار می گيرند و شکل شهر ساخته شده را از جهت ارتفاع و تراکم تغيير می دهند. همچنين پروژه های تهيه ی مسکن در حاشيه ی شهرها، که غالبا نيز در جهت آسمان حرکت کرده اند، عملا راه را برای توسعه ی شهری غير علمی باز نمودند.
ب- پس از آن بايد تفاوت گونه های مختلف ساختمان های مسکونی در مسجدسليمان و ساختمان های مسکونی امروز شهرهای ما را بررسی کرد. در حالی که دو شکل "ويلايی" و "رديفی" در مسجدسليمان غالب شکل واحد های مسکونی هستند، در شهرهای کنونی، چه در مراکز و چه در حاشيه های آن، گونه ی آپارتمانی غالب شکل واحدهای مسکونی شده است. اين تفاوت تنها در تعداد واحدهای واقع در يک ساختمان مسکونی مشاهده نمی شود و شامل تعداد طبقات ساختمان ها که اکنون در شهرها به شکل محسوسی بيشتر شده است، می شود.
ج- گونه های ساختمان های مسکونی مسجدسليمان چون شامل خانه های دارای واحدهای بسيار نبودند، هر خانه ی مسکونی استقلال خود را داشت. تنها جايی که امروز خانه ای مسکونی با تنها 2 واحد در مسجدسليمان ديده می شود، خانه های ويلايی در يک طبقه ی مستقر در زمين هستند، که پلان های مشابه اين 2 واحد در يک ديوار مشترک می شوند و به شکل قرينه کنار هم قرار می گيرند (Semi attached). اين گونه از ساختمان مسکونی ديگر در شهرهای ما به ندرت ديده می شود. خانه های مسکونی کنونی در شهرهای ما با واحدهای متعدد در سطح و ارتفاع کنار يکديگر (آپارتمان) ساخته می شوند و استقلال آن ها مشکوک به نظر می رسد.
د- به دليل عدم وجود کنترل، ساختمان های دوره های گذشته، توسط افراد غيرکارشناس، يا تخريب می شوند و يا تغييراتی به آن ها وارد می شود، که تاثيرات منفی بر شهرها می گذارد.
ه- مرز شهرها به دليل پروژه های مسکونی باصرفه ی دولتی از چهارچوب علمی و سپس قانونی خارج شده است، که با خود گسترش سطح ساختمانی و در نتيجه از بين بردن محيط های طبيعی را در کشور همراه دارد.
اکنون شهرهای ايران بازگشتی به پس دارند که با شهرهای اروپای غربی پيش از انقلاب صنعتی و در زمان آن تشابه های زيادی پيدا می کنند.
با توجه به مطالعات محدودی که در اين زمينه صورت گرفته است، روند معماری مسکن را در ايران می توان در چهار دوره ی مشخص تصوير کرد:
دوره ی اول: مسجدسليمان و آغاز مسکن مدرن (1908 ميلادی):
معماری مسکن در ايران با شکلی منطقی در مسجدسليمان آغاز شد، زيرا:
1. ساخت اين نوع مسکن اقتصادی بود. چون ساخت آن ها در رابطه با استخراج و صدور نفت به انگلستان قرار گرفت. کشتی های حامل نفت به انگلستان، خالی از انگلستان به محل می آمدند، بنابراين استفاده از سنگ محل برای ديوارهای باربر و واردات ديگر مصالح غربی، که عمدتا در معماری داخلی استفاده می شد، راه حلی بسيار منطقی به نظر می رسند.
2. از جهت شکل غربی و جديد بود. چون در آغاز اين مسکن برای استفاده ی غربی ها، اهالی انگلستان بوده است، که در اين شهر مقيم شده بودند. به عبارت ديگر فرهنگ جديدی در ساخت مسکن ايران نقش گرفت.
دوره ی دوم: مدرن سازی و تهيه ی مسکن (1925 ميلادی):
روند منطقی در اين دوره متوقف می شود. چون:
1. حجم بالای تهيه ی مسکن و رابطه ی آن با اختيارات زياد طراحان، جدايی طراح از نظريات استفاده کننده و مسايل فرهنگی جامعه را به دنبال داشت. زيرا مسکن مسجدسليمان به شکل "مد" برای طراحان الگو قرار گرفت.
2. شهرنشينی و به ويژه همسايگی جديد و از شکل غربی الگو گرفته، نوعی زندگی اجتماعی جديد را به جامعه وارد کرد، که در جای خود باعث بروز رفتاری جديد در فرهنگ شد.
3. طبقات با در آمد بالای جامعه نقاط بکر شهرهای بزرگ را به منظور سکونت انتخاب کردند، که گسترش افقی شهرها را به دنبال خود داشت.
دوره ی سوم: شوشترنو و آغاز تحولات فکری (1970 ميلادی):
در اين دوره، روند تهيه ی مسکن جهت گيری صحيحی می کند، که از آن جمله:
1. طراحی بر اساس علم جديد معماری، که نتيجه ی آن نزديک شدن طراحی با در نظر گرفتن طول عمر بيشتر برای معماری (معماری پايدار) و همچنين در نظر گرفتن فرهنگ استفاده کنندگان آن بود.
2. فرهنگ و موقعيت (اقليم) در شکل گيری اين مسکن و شکل شهر آن نقشی تعيين کننده دارند.
دوره ی چهارم: دگرگونی در تيپولوژی خانه ها و شکل گيری شهرهای متراکم (1990 ميلادی)
1. تيپولوژی آپارتمانی جايگزين تيپولوژی خانه های تک يا کم واحد موجود می شود، که تراکم پيش بينی شده برای مناطق مختلف شهر را بالا می برد.
2. شهرهای گسترش پيدا کرده در جهت افقی در دوره ی پيشين، اکنون در جهت عمودی گسترش پيدا می کنند.
3. فرهنگ تهيه ی ساختمان و شکل شهر با همراه آوردن بسياری مشکلات، تغيير می کند.
با توجه به دوره های گفته شده در بالا، دو نقطه ی عطف بزرگ در شکل شهرهای ما يافت می شود. شکل شهرهای سنتی ما با اين دو تحول کاملا دگرگون شدند: اول ورود مسکن غربی در مسجدسليمان از ابتدای قرن 20 ميلادی، که الگويی برای تغيير شکل خانه ها شد و دوم: بالارفتن تراکم شهرها از دهه ی 1370 خورشيدی، که دگرگونی شکل شهر را از هر دو جهت افقی و عمودی و به قيمت همراه آوردن مشکلات شهری موجب شد.
 
نتيجه
در حقيقت بررسی روند تهيه ی مسکن، همچنين کيفيت شهر در غرب و در ايران نه تنها بايد هدف شفاف ساختن مسئله باشد، بلکه شايسته است، دست کم روزنه ای را برای ساختن آينده ی روشن شهرهای ما را هم نشان دهد.
نخست از روند علم معماری و شهرسازی در غرب بايد به اين نتيجه برسيم، آنچه که غربی ها با عنوان محيط زيست در محافل آکادميک خود وارد کرده اند، در حقيقت فرآيند توسعه ی علم شهرسازی است. پايه ی وسيع نمودن دامنه ی علم شهرسازی در دانشگاه های غرب و به ويژه در اروپا، روی درگير شدن تمام کشورها و به ويژه کشورهای در حال پيشرفت با موضوع دنيا و آينده ی آن قرار گرفته است. اين درگيری شايد در مواردی در جهت منافع جوامع غير صنعتی باشد، اما با بررسی روند مسکن غربی در ايران، که امروز غالب شهرهای ما را می سازد، دست کم در ايران راه کار برای ساختن آينده ی شهرهای ما نيست. زيرا شهرهای ما زير بار مشکلات بزرگ، فرصتی برای پرداختن به محيط زيست، حتی در رده های مديران مسئول باقی نگذاشته است. به عبارتی ديگر، مسئله ی محيط زيست در پرده ی دوم قرار می گيرد.
پس اگر محيط زيست نتواند آينده ی شهرهای ما را روشن کند، چه فاکتوری می تواند جايگزين آن باشد؟ پاسخ به اين پرسش بدون نتيجه گيری از روند ورود مسکن غربی به ايران ميسر نيست.
مسکن با فرهنگ جديد در مسجدسليمان، با اين که در ابتدا يک نوع زندگی مشترک را به همراه داشت، ولی پس از مدتی، رفته رفته در اين شهر خانه های مسکونی مستقل طراحی و ساخته شدند. اين استقلال شکل اصلی خانه های مسکونی در شهرهای ايران شد، يعنی، خانه های تک واحدی. اما اين خانه های تک واحدی در مرور زمان و گسترش شهرنشينی تبديل به خانه های با واحدهای متعدد شد. در حالی که اين روند در مسجدسليمان به شکل معکوس اتفاق افتاد. به هر حال، زندگی آپارتمانی موجب تحولی در فرهنگ شهری ما شد. تا خلق شوشترنو، اين روند تهيه ی مسکن و شکل گيری شهرها ادامه داشت. پس از تحولات دهه ی 1350 خورشيدی (1970 ميلادی) و ازدياد جمعيت شهرها، نقشه ی جامع تهران، که در سال 1349 به وسيله ی ويکتور گروئن و عزيزالله فرمانفرمايان طراحی شده بود، با عنوان " طرح ساماندهی تهران" در نيمه ی اول دهه ی 1370 خورشيدی تجديد نظر شد و راه برای بالا بردن تراکم در نقاط به ويژه شمالی و "مرغوب" شهر را هموار کرد. پی آمد اين اقدام، تشديد فرهنگ آپارتمان با ساختمان های بلند به جای خانه های مسکونی تک واحدی برای مناطق کمتر از اين فرهنگ آسيب ديده بود، که در حقيقت وجودشان برای تهويه ی هوای شهر تهران اهميت حياتی داشتند. اين روش الگويی برای شهرهای ديگر شد. همچنين، خانه سازی دولتی در حاشيه ی شهرها، گسترش شهرها را تسهيل کرد. و اين در حالی است، که اقداماتی نظير اين بيش از يک قرن پيش در شهرهای اروپايی رخ داد و نتايج جالبی به همراه خود نداشت.
به اين ترتيب، فرهنگ جديدی از زندگی شهری در ايران به وجود آمد، که پی آمدهای ناگواری را با خود به همراه آورد. تخريب محيط زيست اگر بزرگ ترين آن نباشد، ولی يکی از نتايج فاجعه بار اين فرهنگ جديد است. با اين فرهنگ جديد، شهر و محيط زيست رقيب يکديگر شدند. يعنی در جايی که شهر وجود دارد، ديگر اثری از طبيعت وجود ندارد. جالب اينجا است، در حالی که اين فرهنگ جديد، مردم را از درک محيط زيست دور کرده است، فرهنگ خانه  و شهرسازی سنتی خود دارای فرهنگ محيط زيستی بوده است. ادراک اشتباه از شهر و محيط زيست، خود باعث مصرف زمين در نقاط بکر طبيعت کشور و تشکيل سيکل معيوب ديگری شده است.
 شهرهای پر از مشکلات، اهالی آن را وادار به فرار از آن کرده است، که نتيجه ی آن باز بالا رفتن تراکم در شهرها و نقاط خوش آب و هوای ديگر است. با اين فرهنگ ديری نخواهد پاييد، که در کشور ما زندگی سالم از طرفی در شهرها جايی نخواهد داشت و از طرف ديگر، طبيعتی برای فرار از شهرها قابل يافت نخواهد بود.
چون نگاهداری از محيط زيست، بخشی از فرهنگ محسوب می شود، اکنون شهرهای ما دچار پارادکسی شده است. زيرا از يک سو بدون فرهنگ، درک محيط زيست ميسر نيست و از سويی ديگر، تخريب "سيستماتيک" محيط زيست مجالی برای تفکر و پرداختن به فرهنگ را باقی نمی گذارد. برای رهايی از اين پارادکس، به نظر می رسد، که چاره ای جز بازگشت به فرهنگ تفکر و به ويژه تفکرهای دهه ی 1350 خورشيدی خود نداريم. زمانی که آغازی نو و خاتمه ای سنگين برای تهيه ی مسکن و طراحی شهرهای جديد شد. زمان خلق شوشترنو.



[1]. اکهارت ريبک ((Eckhart Riebbeck يکی از مهم ترين صاحب نظران در اين زمينه، استاد دانشگاه اشتوتگارت
[2]. اکهارت اهلرز (Eckhart Ehlers)، 1980
[3]. ن.ک. دشتی، م.: مسجدسليمان، ميزبان نخستين مسکن غربی در ايران، در معماری و فرهنگ، شماره 40، تهران 1389
[4]. متاسفانه امروز ساختمان های اصلی اين شهرک جای خود را به گونه ی ساختمان های مسکونی با واحدهای متعدد داده و از اين شهرک تنها نامی بيشتر باقی نمانده است.


1 comment:

  1. ▷ Casino Site ᐈ Review & Bonus for UK Players - LuckyClub
    Our ⭐ Casino luckyclub.live Site ⭐ Honest Reviews, Including ratings, games, complaints, bonus codes and promotions, payment methods, and more.

    ReplyDelete